#کوته_سنگی
About :
Description:
Company History ---------------------------------------------------------- Deqqat Financial Consultancy Services (DFCS) was established in December 2015 as a registered Afghan company with Afghanistan Investment Support Agency (AISA) for the purpose to help entities in their path to standardization. The idea was initiated by Sayed Aliwullah “Husainy” the founder and president of DFCS and established DFCS by licensing through AISA with a hope to help clients on their capacity building and financial systems designation. Sayed Aliwullah “Husainy” as the president of Company is graduated from Swiss......
moreContact:
Opening Hours :
Other Information
Website:
http://deqqat.com/about-us/Featured Articles:
💥۷ گروهی که بیشتر در شغل خود شکست میخورندnn🔹برای رسیدن به موفقیت شغلی باید مهارتهای نرم و هوش احساسی را در خود تقویت کنید. مهارت نرم، شخصیت و نحوهی تعاملات اجتماعی فرد است. افرادی که به دنبال تغییری در خود نیستند نمیتوان انتظار آینده روشنی را برای آنها داشت. در ادامه، ۷ تیپ شخصیتی را معرفی میکنیم که چنین ویژگیای دارند و هرگز در شغل خود موفق نخواهند شد:nn1⃣ کارمندانی که مدام در محل کار غیبت میکنندnn🔹افرادی که همیشه در حال غیبت هستند بیشتر وقت ارزشمند خود را تلف میکنند و همیشه در حال تعریف کردن یافتههای خود در مورد دیگران هستند. همین خصوصیت باعث میشود از وظایف کاری خود غافل شوند و هیچ تلاشی برای پیشرفت خود انجام ندهند، پس نمیتوان از چنین افرادی انتظار رسیدن به موفقیت را داشت.nn🔹به مرور زمان، اطرافیان آنها نیز به این نتیجه میرسند که چنین فردی لایق اعتماد نیست و ممکن است از تمام موقعیتهای ارزشمند که میتواند باعث پیشرفت شغلی آنها شود کنار گذاشته شوند.nn2⃣ افرادی که همیشه مطیع دیگران هستندnn🔹این افراد همیشه هر چه مدیر و دیگران میگویند را میپذیرند و به سرعت تسلیم نظر دیگران میشوند. این شخصیت هرگز توانایی «نه» گفتن و مخالفت با ایدههای اشتباه را ندارد و هر کاری که به او پیشنهاد میشود را قبول میکند.nشاید فکر میکند با داشتن این خصیصه، مهربان و مطیع به نظر میرسد اما تنها خود را از پیشرفت بازمیدارد.nn🔹در محل کار نمیتوان روی چنین افرادی حساب باز کرد و آنها را وارد پروژههای بزرگ کرد زیرا اغلب آدمهای بیاراده و بدون ایدهای هستند که هیچ نظری ندارند و تنها از دستآوردهای دیگران استفاده میکنند.nn3⃣ افرادی که خیلی محافظهکار هستندnn🔹در مقابل افراد مطیع، محافظهکارها قرار دارند. علت محافظهکاری آنها این است که در جایگاه خود احساس راحتی میکنند و ترجیح میدهند موقعیت فعلی خود را حفظ کنند، حتی اگر به هیچ پیشرفتی نرسند.nn🔹افراد محافظه کار اگر مدیر شوند سعی میکنند وقت خود را صرف نوشتن دستور کار کنند و به تیم خود بگویند چه کاری انجام دهند و از چه کاری دست بکشند. مدیران محافظهکار نه تنها به پیشرفتی نمیرسند بلکه به تیم خود هم اجازه ایده پردازی نمیدهند.nn4⃣ افرادی که خود را قربانی میدانندnn🔹چنین افرادی فکر میکنند هر مشکلی در محل کار بهوجود میآید، تقصیر آنها نیست. افراد قربانی بهسختی مسئولیت اشتباهات خود را به عهده میگیرند. شاید توجهی به زمانبندی پروژهها نداشته باشند، با همکاران به خوبی رفتار نکنند یا حتی مسئولیتی که به آنها واگذار شده را کامل انجام ندهند، اما هیچ وقت اشتباه خود را به گردن نمیگیرند.nn🔹پافشاری این افراد برای بیگناه بودن و قربانی دیگران بودن باعث میشود تا همکاران اعتماد خود را به چنین فردی از دست بدهند و او را وارد پروژههای مهم نکنند.nn5⃣ افرادی که فکر میکنند هیچ کس به اندازهی آنها نمیفهمدnn🔹فردی که خود را «عقل کل» میداند به حرف کسی گوش نمیدهد و فکر میکند دیگران به اندازهی او نمیفهمند. این افراد وقتی مرتکب اشتباهی میشوند، هرگز تقصیر خود را به گردن نمیگیرند و آن را از چشم بقیه میبینند و فکر میکنند بقیه کارشان را خوب انجام ندادهاند که چنین اتفاقی افتاده است. اما اگر کارها خوب پیش برود، خود را مسبب این موفقیت میدانند.nn🔹افرادی با این شخصیت، در جلسات کاری با غرور و خود بزرگبینی حرف میزنند و به همین خاطر کسی به آنها اعتماد ندارد. nn6⃣ افرادی که زود از کوره در میروند و بسیار عصبانی هستندnn🔹افراد عصبی و تندخو هیچ کنترلی روی خشم و عصبانیت خود ندارند. این افراد مدام در محل کار با دیگران مشاجره دارند. اگر چیزی باب میلشان نباشد دیگران را به دردسر میاندازند و رفتار نامناسبی از خود نشان میدهند.nn🔹این افراد معمولا با داد زدن، عصبانیت، فحش دادن یا حتی گریه احساسات شدید خود را نمایش میدهند. یک مدیر تندخو و عصبانی با بیتوجهی به شخصیت کارمندان خود مانع پیشرفت کارها میشود.nn7⃣ افرادی که با سیاست میخواهند کارشان را پیش ببرندnn🔹همهی آدمها به دنبال پیشرفت در کار هستند، اما افراد سیاستمدار و زرنگ سعی میکنند به طریق دیگری به هدفشان برسند. این افراد، دیگران را نادیده میگیرند تا پلههای ترقی را طی کنند.nn🔹این افراد هر کاری که فکر کنند آنها را به پیشرفت نزدیکتر میکند، انجام میدهند. اما همه به شخصیت این افراد پی بردهاند و کسی به آنها اعتماد نمیکند و همین مساله باعث میشود به هیچ پیشرفتی نرسند.
داستان مدیریتی: مدیریت موفق مثل شعبده بازی استn-----------------------------------------------------------------nnیک روز رئیس یک شرکت در رستورانی، واقع در مرکز شهر غذا میخورد. وسط غذا بود که صدای آشنای 4 نفر را از غرفه کناری شنید. بحث آنقدر شدید بود که او نمی توانست استراق سمع نکند. او میشنید که هر یک از مدیران با غرور درباره قسمت خود داد سخن میدادند. مهندس ارشد بخش تولید می گفت: "بحثی نیست، بخشی که مهمترین کمک را به موقعیت یک شرکت می کند بخش تولید است. اگر شما در شرکت خود تولید خالص نداشته باشید، پس هیچ دستاوردی نخواهید داشت."nn↙️ناگهان مدیر بخش فروش، وسط حرف او پرید و گفت: "اشتباه است! بهترین تولید دنیا بی فایده است مگر اینکه برای فروش آن، بخش فروش و بازاریابی نهایت سعی خود را بکند."nn↙️معاون سازمان که مسئول روابط عمومی و همگانی بود، نظر دیگری داشت و میگفت: "اگر شما درون و برون شرکت تصویر خوبی نداشته باشید، شکست حتمی است. هیچ کس محصول شرکتی را که مورد اطمینان نیست نمیخرد."nn↙️دیگر معاون رئیس که مسئولیت روابط انسانی سازمان را به عهده داشت، در واکنش به او گفت: "ما همه می دانیم که قدرت یک شرکت بر پایه افراد آن شرکت است. یک شرکت با افرادی که شخصاً دارای انگیزه قوی منفی هستند، به بن بست میرسد."nn↙️هر یک از چهار مرد بلند پرواز در زمینه مودر علاقه خود بحث می کردند. بحث ادامه یافت تا این که رئیس غذای خود را تمام کرد. او هنگام بیرون رفتن از رستوران کنار غرفه آنها ایستاد و گفت: "آقایان محترم، من ناخودآگاه به صحبت های شما گوش کردم و از افتخاری که هر یک از شما در قسمت خود بدست آورده اید، لذت بردم، اما باید بگویم که تجربه به من نشان داده است همه شما اشتباه میکنید. هیچ بخشی از یک شرکت به تنهایی مسئول موفقیت آن نیست. nn↙️اگر شما به عمق مساله فکر کنید، در مییابید که مدیریت یک شرکت موفق درست مثل شعبده بازی است که سعی میکند 5 توپ را در هوا نگه دارد. چهار عدد از این توپ ها سفید هستند و روی یکی از آنها نوشته شده است: "تولید". روی دیگری نوشته شده است: "فروش". روی توپ دیگر نوشته شده "روابط عمومی و همگانی " و روی توپ چهارم نوشته شده: "مردم". علاوه بر این چهار توپ سفید ، یک توپ سرخ وجود دارد. روی این توپ سرخ نوشته شده است: "سود". همیشه شعبده باز باید به خاطر داشته باشد که هر چه اتفاق بیفتد نباید توپ سرخ را روی زمین بیندازد."nn↙️حق با او بود. یک شرکت با بهترین میزان تولید، عالیترین وجه در بین مردم، داشتن افراد بسیار متعهد و پشتیبانی مالی بسیار بالا، بدون سود به زودی دچار مشکل میشود. مشکلی که به سرعت 500 شرکت موفق را به یک خاطره تبدیل می کند.nn✅نتیجه راهبردیn🔸در اغلب سازمانها بعضی از مدیران و بخشها، نقش خود را کلیدی و یا اصل و بقیه را حاشیه میپندارند و اهمیت و جایگاه خود را بیش از بیش در سازمان بزرگ میپندارند به گونه ای که نقش دیگران را نادیده میانگارند و از این نکته غافلند که سازمان آنها در حقیقت یک سیستم بهم پیوسته است و موفقیت هر عضو از اعضا وابسته به سایرین است.n🔹میتوان گفت که توپ سرخ، هدف یک سیستم یا سازمان است و توپهای سفید، وسیله رسیدن به آن هدف هستند، نه خود هدف. معمولاً جابجایی در اهداف به دلیل نگرش اشتباه در مورد هدف و وسیله رخ میدهد.nn#دقتn#داستان_دقت #Deqqatn#Finance #Accounting #Management #Precision #Creativity #Leadership #story
چرا مدیران جوان عملکرد بهتری دارند؟n---------------------------------------------------------------------n1️⃣ تمایل به تغییر : مدیران جوانتر تغییر را آسانتر میپذیرفتند. آنها بهراحتی ایدههای جدید خود را با دیگران در میان میگذاشتند. آنها از ایجاد تغییرات بزرگ هراسی نداشتند. کمتجربگی آنها باعث میشد تا نسبت به تغییرات خوشبین باشند و به راحتی پذیرای هر گونه تغییری باشند. فرآیند تغییر از نگاه مدیران جوان، فرآیند دشواری نبود. هر کجا صحبتی از تغییرات اساسی بود، این جوانترها بودند که داوطلب میشدند و در صف اول میایستادند.nn2️⃣ رفتارهای الهامبخش و تاثیرگذار : مدیران جوان میدانستند که چگونه به سایرین انرژی بدهند یا آنها را برای رسیدن به اهداف ترغیب کنند. در مقایسه با رهبران با تجربهتر، این رهبران جوان توانایی بیشتری در تشویق کارکنان به تلاش و کوشش داشتند. استراتژی این رهبران جوان استراتژی «کشیدن» است در حالی که رهبران میانسال معمولا روش سنتی «هل دادن» را به کار میگیرند (در تئوری مدیریتی Pull and Push Leadership، کشیدن به معنای ترغیب و تشویق کارکنان است و هل دادن به معنای دستور دادن به آنها).nn3️⃣ پذیرای بازخورد : مدیران جوان به راحتی پذیرای هرگونه بازخوردی بودند. آنها مکررا درباره عملکرد خود سوال میکردند و همواره به دنبال راهی برای درک و دریافت بازخوردها و بهکارگیری آنها در جهت بهبود عملکرد خود بودند. برعکس، مدیران میانسال تمایل چندانی به دریافت بازخورد از سوی همکاران خود نداشتند و بازخوردهای همکاران خود را بیجواب میگذاشتند.nn4️⃣ پیشرفت دائمی : مدیران جوان تازه در ابتدای راه هستند و سرمایه و پیشینهای در گذشته ندارند. شاید به همین علت است که تمایل مدیران جوان مورد بررسی ما برای رفع چالشهای حال حاضر بیشتر بود. آنها همواره به دنبال روشهایی خلاقانه بودند تا کارها را به شکلی موثرتر و با کیفیتتر به انجام برسانند.nn5️⃣ تمرکز بر اهداف : مدیران جوان برای رسیدن به اهداف از هیچ تلاشی دریغ نمیکنند. آنها موفقیت را یک «لازمه» میدانند و تمام انرژی خود را صرف رسیدن به اهدافشان میکنند. مدیران جوان به موفقیت نیاز دارند. بر عکس، وقتی کسی سالها در یک سازمان فعالیت کرده باشد، تمایل او به حفظ وضعیت موجود بیشتر است. از نظر چنین فردی همه چیز در بهترین شکل ممکن قرار دارد و نیازی به تلاش بیشتر نیست.nn6️⃣ اهداف بلند پروازانه : رهبران جوان مورد مطالعه ما اهداف بزرگی در سر داشتند. برخی از مدیران باتجربهتر اما، ترجیح میدهند اهدافی را انتخاب کنند که نیل به آنها آسان و ریسک آنها کمتر باشد.nn🔶نیروهای قدیمی نهایتا یک روز سازمان را ترک میکنند و این جوانترها هستند که میتوانند جای خالی آنها را پر کنند. درک پتانسیلهای این افراد و سرمایهگذاری روی آنها فرصت بزرگی است برای ارتقا عملکرد و بازدهی سازمانها. n🔶گرچه این مدیران جوان با چالشهایی روبهرو هستند که رفع آنها نیازمند تلاش و تقویت مهارتهای مدیریتی است اما فراموش نکنید که یک مدیر جوان به منزله یک سرمایه ارزشمند است. به اطراف خود نگاه کنید. شاید یکی از همین سرمایههای کشف نشده در سازمان شما مشغول به کار باشد.